آخيش چقد ادم احساس سبكي ميكنه بعد اين امتحانات امروز حالم خيلي خوبه شكر خدا ولي  ناراحت هم شدم اخه ابجي فازيم ناراحت بود الهي دورت بگردم منيكم باهاش حرفيدم مامي كه اومد خونه زود رفتم بهش گفتم بريم خونه دايي حوصلم سررفته.اونم قبول كرد اصلا مگه ميتونست قبول نكنه بمن نه بگه الم شنگه ببا ميشد واي نگو نبرسخلاصه رفتيم ديگه .سه ساعت نشستيم ادا نمود در نياورده باشيم بادختر دايي تركونديم حسابيواي چقد زمان زود ميگذره اخه هروقت بخوايم زود بگذره عين سال ميگذره هروقت بخوايم دير بگذره مثل باد ميگذره  تازه داشتيم حالمونو ميكرديما مامي جون گفت باشو بريم خب اين دفعه ما بايد ميگفتيم اره چون درغير اينصورت الم شنگه ببا ميشداومديم خونه ديگه .واي ابجي فازيم نيس بانامزدشه اخ چقددلم براش تنگ شده اگه بود كه كلي ميحرفيديم دردل ميكرديم. ديگه

برم بخوابم برعكس همه روزا كه شب زنده داري ميكردم امشب حسابي خوابم مياد......

خدايا شكرت بخاطر همه چيز همه خوبيات مهربونيات نعمتات "دوست دارم" يه دنيــــــــــــــــــــــا

نظرات شما عزیزان:

پسری از جنس ثانیه ها

ساعت7:48---26 بهمن 1390

[وب سایت]

بووووووووووووووووووووووووووویی یسسسسسسسسسسسسسسسسس موفق باشی

فازی

ساعت21:40---14 بهمن 1390

[وب سایت]

سلام اجی من بمیرم واست چی کنم اخی این نامزدروقربون دلت برم

مریم

ساعت13:55---13 بهمن 1390

[وب سایت]

خب خداروشکر.وب جدیدمبارک عزیزم
همیشه میام پیشت غصه نخوریا
بووووووووووووسسسسس

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: